شهید همنام از دو نسل متفاوت با سرنوشتی یکسان
شهیدهاشمینسب و شهید سالخورده سرنوشتی شبیه هم داشتند. عمرشان در راه مبارزه و جهاد گذشت و خالصانه و عاشقانه در راهشان خدمت میکردند. روزهای هر دو محمدتقی با آرزوی شهادت گذشت و در آخر هر دو با شهادت رستگار شدند.
زندگی شهید مدافع حرم محمدتقی سالخورده از همان بدو تولد با زندگی شهید دفاع مقدس محمدتقیهاشمینسب گره خورده بود. دو محمدتقی از دو نسل مختلف که سرنوشتی مشابه هم پیدا کردند. زمانی کههاشمینسب به شهادت رسید، سالخورده هنوز به دنیا نیامده بود. این شهید به خواب عمه شهید آمده و گفته بود نام نوزادتان را همنام من، محمدتقی بگذارید.
شهید محمدتقیهاشمینسب در سال ۱۳۳۵ متولد شد و از همان کودکی به مهربانی و ادب شهره بود. دوران جوانی محمدتقی با پیروزی انقلاب اسلامیو دفاع مقدس همزمان شد. امام و انقلاب تمام هستی و جان شهیدهاشمینسب بود و او از همان روزهای نخستین مبارزه وارد میدان نبرد شد.
هنگامیکه محمدتقی و برادرهایش قصد عزیمت به جبهه را میکردند مادرشان با وجود تمام دلتنگی و نگرانیها با قدرت و قوت قلب به پسرهایش میگفت: سرخی خونتان از سرخی خون علیاکبر امام حسین (ع) بیشتر نیست، بروید راضیام به رضای خدا. محمدتقی همیشه آرزوی شهادت داشت و میگفت: اگر بتوانم به یاری الله در لباس مقدس سربازی، به اسلام و مسلمین و انقلاب اسلامیخدمت کنم خیلی خوب است و چه خوب است که در این هدف مقدس جانم را بدهم تا توشهای در جهت آخرت و جهان عرفانی داشته باشم.
ابوالحسن برادر محمدتقی در عملیات شکست حصر آبادان به شهادت رسید و محمدتقی هم چند سال پس از شهادت ابوالحسن در عملیات والفجر ۸ در ۱۵ فروردین ۱۳۶۵ به شهادت رسید. مادر شهید درباره روز شهادت پسرش میگوید: «وقتی خبر شهادت محمدتقی را شنیدم، تمام بدنم میلرزید. بعد از آن دو رکعت نماز شکر خواندم و طبق وصیتش به پیکر او گفتم سلام مرا به رسولالله (ص) و ۱۴ معصوم و سپس به ابوالحسن برسان و از طرف من ابوالحسن را ببوس.»
در همان سال و ماهی که محمدتقیهاشمینسب به شهادت رسید، محمدتقی سالخورده به دنیا آمد. اما این تقارن بدون دلیل نبود چراکه زندگی محمدتقی نوزاد برای همیشه با شهید محمدتقیهاشمینسب گره خورد. خواهر شهید سالخورده از روزهای تولد برادرش چنین روایت میکند: «وقتی برادرم به دنیا آمد طبق سفارشی که شهید محمدتقیهاشمینسب در خواب کرده بود اسمش را محمدتقی گذاشتیم. چند روز بعد از تولد وقتی بابا از جبهه برگشت، پدر و مادر محمدتقی را به روستای کوهستان کنار مزار شهیدهاشمینسب بردند. مادرم محمدتقی قنداق شده را گذاشت روی قبر شهید، اطرافیان با تعجب علت را پرسیدند که مادرم گفت: میخواهم بچهام متبرک شود، اسمش را شهید انتخاب کرد. نمیخواهم فقط اسم شهید را داشته باشد، میخواهم راه زندگیاش هم، راه شهید باشد. همینطور هم شد و این پیشزمینه شهادت محمدتقی از کودکی بود.»
شهید سالخورده در ۲۰ سالگی وارد سپاه پاسداران شد و تحصیلاتش را در مقطع لیسانس نظامیاز دانشگاه امام حسین (ع) با موفقیت پایان رساند. او نمیخواست دور از میدان باشد و حضور در صحنه را بر هر چیز دیگری ترجیح میداد. خاموش ماندن کار محمدتقی نبود.
شهید سالخورده که در یگان ویژه صابرین در لشکر ۲۵ کربلا خدمت میکرد در روزهای ظلم و کشتار مسلمانان توسط تروریستهای داعشی ساکت نماند و برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) و دفاع از حقوق مظلومان عازم سوریه شد. شهید سالخورده در جواب بیقراریهای همسرش به خاطر رفتنش، او را به صبر دعوت میکرد و میگفت: همه این چیزها میگذرد. خوشیهای و سختیهای دنیا، بالاخره میگذرد. هیچ وقت پایدار نمیماند، ولی خودت باید کاری کنی که به یک چیزی دست پیدا کنی که آن یک چیز هم از همین راه به دست میآید، تحمل سختیها، صبوری کردن در این راهی که قرار گرفتهای. دلتنگی هست، سختی هست، گریه هست، ولی باید صبوری کنی و محکم و قوی باشی. شهید محمدتقی سالخورده در دومین اعزامش به سوریه، در ۲۱ فروردین ۱۳۹۵ پس از اصابت ترکش در شهر خانطومان به فیض شهادت نائل آمد.
شهیدهاشمینسب و شهید سالخورده هر دو سرنوشتی شبیه هم داشتند. عمرشان در راه مبارزه و جهاد گذشت و خالصانه و عاشقانه در راهشان خدمت میکردند. روزهای هر دو محمدتقی با آرزوی شهادت گذشت و در آخر هر دو با شهادت رستگار شدند.
منبع: روزنامه جوان